دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 99 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 58 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
تکانشگری[1]
تکانشگری هسته اصلی بسیاری از آسـیب هـای اجتمـاعی مانند مصرف مواد، قماربازی بیمارگونه، اختلالهای شخصیت و دست زدن به اقدامات پرخاشجویانه اسـت. ایـن اخـتلال هـر ســال موجــب از میــان رفــتن زمــان و ســرمایه در بــسیاری از کـــشورها مـــی شـــود. یکی از رایج ترین تعاریف، تکانش گری به صورت آمادگی قبلی برای واکنش های سریع و بدون برنامه به محرک های درونی یا بیرونی بدون در نظر گرفتن نتایج منفی آن واکنش ها برای خود فرد یا دیگران، تعریف می شود(استنفورد [2]و همکاران، 2009).
فرآیند تصمیمگیری یا برگزیدن یک گزینه از میان چند گزینه، یکی از عالیترین پردازشهای شناختی به شمار میرود. گونه ویژهای از این فرآیند که به عنوان تصمیمگیری مخاطره آمیز شناخته میشود، در شرایطی پردازش (RDM) مخاطرهآمیز[3] میشود که شخص با گزینههایی روبه رو میگردد که انتخاب آنها باری از سود یا زیان در حال یا آینده به دنبال دارد و در عین حال میزان این سود و یا زیان با درجاتی از احتمال همراه است (اختیاری و بهزادی، 1380الف و ب).
تصمیمگیری مخاطرهآمیز اهمیت بالایی در زندگی فردی و اجتماعی افراد دارد و اختلال در این نوع تصمیمگیری هسته اصلی پدیده تکانشگری و رفتارهای تکانشی[4] را تشکیل می دهد (اختیاری و بهزادی1380 الف). رفتارهای تکانشی که در برخی رویکردها، رفتارهای مخاطره آمیز[5] نیز خوانده میشوند، به عملکردهایی گفته میشوند که اگرچه تا اندازهای با آسیب یا زیانهای احتمالی همراهند، امکان دستیابی به گونهای پاداش را نیز فراهم میکنند (اختیاری و بهزادی، جنتی و مقیمی، 1382). این رفتارها باید دارای سه عامل زیر باشند:
الف) برگزیدن یک گزینه از میان دو یا چند گزینه با پاداش احتمالی، ب) همراهی یکی از گزینهها با احتمال پیامدهای ناگوار و ج) روشن نبودن احتمال پیامد ناگوار در زمان رخداد رفتار (لَن[6] و چِرِک[7]، 2000).
بسیاری از مردم در زندگی روزمره دست به رفتارهای تکانشی میزنند (مولر[8]، بارت[9]، دوگهرتی[10]، اشمیتز[11] و سوان[12]، 2001). هر چند نشان دادن نمونههایی از رفتارهای تکانشی به نظر ساده میرسد، اما تعریف دقیق پدیده تکانشگری دشوار است چرا که اختلاف نظرهای بسیاری در تکانشی یا غیرتکانشی خواندن یک رفتار وجود دارد (اوندن[13]، 1999). نکته پیچیده در بررسی رفتارهای تکانشی تنوع عللی است که میتوانند بروز یک رفتار تکانشی را در پی داشته باشند. برای نمونه فردی که مواد مخدر مصرف میکند، ممکن است به علت گرایش به رفتارهای خطر پذیر، توجه زیاد به پاداشها، بیتوجهی به آسیبها، علاقه به تجربه چیزهای تازه و یا دیگر ویژگیهای روانشناختی چنین رفتار تکانشیای را انجام دهد.
2-1-2-1 تکانه
تکانه[14] اصرار و میل شدید به انجام یک عمل در پاسخ به یک محرک ذهنی یا بیرونی[15] است (بروکر[16]، 1989). تکانشگری طیف گستردهای از رفتارهایی است که روی آن کمتر تفکر شده، به صورت رشد نایافته برای دستیابی به یک پاداش یا لذت بروز میکنند، از خطر بالایی برخوردارند، و پیامدهای ناخواسته قابل توجهی را در پی دارند (اوندن، 1999). همچنین تعریف تکانشگری از دیدگاه رفتارشناسی، دربرگیرنده سود کوتاهمدت هر چند کم ارزش در برابر دستاوردهای بلندمدت ولی با ارزشتر میباشد (پتری[17]، 2001).
تکانشگری و رفتار تکانشی دارای سه ویژگی اساسی است که آن را از اصطلاحات مشابهی مانند بیشواکنش[18] جدا میکند. این رفتارها، شتابزده، برنامهریزی نشده[19]، بدون فکر و مستعد اشتباه[20] هستند، در حالیکه در بیش واکنش به جای تأکید بر سرعت بروز عکسالعمل، تأکید بر شدت و طول زمانی است که عکسالعمل رخ میدهد (سوان و هلندر[21]، 2002). رفتارهای تکانشی همچنین برخلاف رفتارهایجبری است که فرد بر وجود رفتار آگاهی دارد و هدف از رفتار، نه کسب لذت، بلکه عموماً دوری از یک اضطراب میباشد. همچنین متفاوت از رفتارهایی که ناشی از نارسایی در داوری [22]و تصمیمگیری میباشند و فرد در حقیقت در مرحله قضاوت اختلال دارد (مولر و همکاران، 2001). مولر و همکاران (همان جا) بر پایه بررسیهای انجام شده با رویکردهای زیستی، روانشناختی و جامعهشناختی بر روی تکانشگری، کوشیدهاند تعریفی برای پوشش هر سه رویکرد با عنوان تعریف زیستی - روانی - اجتماعی[23] ارایه نمایند.
دیدگاه زیستی در بررسیهای انجام شده بر روی خشونتهای ناشی از تکانشگری، نشان داده است که ساختار ذهنی برخی از افراد برای دستزدن به اعمال پرخاشگرانه مستعدتر از افراد دیگر میباشد. به طوری که در ارزیابیهای الکتروفیزیولوژیک، این افراد دامنههای پتانسیل برانگیخته[24] بلندتری نسبت به سایرین داشته و همچنین میزان سوخت و ساز سروتونین در مایع مغزی - نخاعی این افراد نسبت به سایرین بیشتر است.
دیدگاه روانشناختی، تکانشگری را بر پایه سه مقوله تنبیه و/ یا خاموشی[25]، پاداشگزینی[26] و بازداری پاسخ/ توجه[27] بررسی نموده و باور دارد که تعریف تکانشگری باید دربردارنده سه عنصر زیر باشد: کاهش حساسیت فرد به پیامدهای منفی رفتار، عکسالعمل سریع و ناخواسته به محرک پیش از ارزیابی کامل اطلاعات و بیاعتنایی به پیامدهای درازمدت رفتار.
[1] impulsiveness
[2]Stanford MS
[3] risky decision making
[4] impulsive behavior
[5] risky behaviors
[6] Lane
[7] Cherek
[8] Moeller
[9] Barrett
[10] Dougherty
[11] Schmitz
[12] Swann
[13] Evenden
[14] impulse
[15] Churchill's Medical Dictionary, 1989
[16] Brooker
[17] Petry
[18] over reaction
[19] unplanned
[20] error prone
[21] Hollander
[22] judgement
[23] biopsychosocial
[24] evoked potential amplitudes
[25] punished &/or extinction paradigm
[26] reward-choice paradigm
[27] response disinhibition/attentional paradigm
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 51 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
تصویر بدنی
تصویر ذهنی از بدن یکی از ابعاد مهم خود ظاهری و خود ارزیابی است و نه تنها درک جسمانی، عاطفی، اجتماعی و کیفیت های نگرشی، بلکه جنبه های گوناگون هویت روانشناختی، اجتماعی، جنسی خانوادگی و تطابقی فرد را در بر می گیرد. اگر چه تصویر ذهنی از بدن ساختار چند بعدی دارد، ولی غالباً به صورت درجه ای از رضایت از ظاهر فیزیکی ( اندازه، شکل و ظاهر عمومی ) تعریف می شود.
تصویر ذهنی شامل عقاید واحساسات آگاهانه و غیرآگاهانه در مورد بدن است. به عبـارت دیگر مفهومـی متشکل از احساسات فردی در مورد اندازه بدن، جنس، عملکرد و توانایی بدن جهت رسیدن به اهداف می باشد (تصویر ذهنی از بدن یکی از ابعاد مهم خود ظاهری و خود ارزیابی در طی دوره نوجوانی است اگرچه تصویر ذهنی از بدن یک ساختار چند بعدی است ولی غالباً به صورت درجه ای از رضایت از ظاهر فیزیکـی (اندازه، شکل و ظاهر عمومـی) تعریف می شود.
تصویر بدنی مهمترین بخش تصور فرد از خود است ؛ زیرا ظاهر فیزیکی فرد ، اولین ویژگی است که در برخورد افراد با فرد دیگر ، مورد قضاوت قرار می گیرد (دلامتر، 2003).
جهان معاصر توام با پیشرفت ها و رشد عقلانی که در بطن خود ایجاد کرده توجه خود را بر مسائل شخصیتی انسان متمرکزتر کرده است. مسائلی که شاید 100 سال پیش از این، موضوعاتی پیش پاافتاده و غیر مهم تلقی می شده است. از جمله مسائل مورد بحث شخصیتی انسان که قبلاً کمتر به آن پرداخته شده است تصویر بدنی است. تصویر بدنی بیانگر نگرش فرد از خود همراه با احساسات و افکاری است که می تواند تغییر دهنده رفتار او در شرایط گوناگون و در جهات مثبت یا منفی باشد. این تصویر ذهنی می تواند تحت تأثیر عواملی چون رشد جسمانی، تعاملات فرد با محیط اجتماعی، سوانح، آسیب و جراحات بدنی قرار گیرد و نگرانی از تصویر بدنی را در فرد ایجاد می کند.
دامنه تصویر بدنی و نگرانی از آن تا به آنجا گسترش یافته است که مشغله ذهنی بسیاری از افراد، بخصوص جوانان گردیده و روزانه زمان و هزینه زیادی صرف تفکر و تغییرات ظاهری در بدن می شود. این امر به گونه ای است که این افراد ساعت ها در مورد تصویر بدنی خود فکر می کنند و با تغییر در آرایش و پوشیدن لباس های متنوع و قرار گرفتن در وضعیت های خاص سعی در پوشاندن نقائص ظاهری خود دارند که بیشتر زائیده تصور ذهنی آنان از بدنشان است. به نظر می رسد رضایت از تصویر بدنی در بین جوانان، مستلزم رضایت از 5 عامل بدنی باشد:
1- تناسب اندام
2- زیبایی ظاهری
3- سلامت بدنی
4- پاکیزگی و بهداشت و زیبایی پوست و مو
5- توانایی کنترل وزن.
و نارضایتی ازاین تصویربدنی پیامدهائی چون اضطراب، افسردگی، انزوای اجتماعی، اختلالات روانی، تضعیف خودپنداره و عزت نفس را در پی خواهد داشت. از نظر الکساندرمات و لامسون (2004)، تصویر بدنی به عنوان یک ساختار چند بعدی قابل تغییر است. مطالعات گسترده در چند سال اخیر روی تصویر بدنی این توافق را در بین عده زیادی از محققان به وجود آورده که تصویر بدنی مسئله ای چند بعدی بوده و در برگیرنده مولفه های ادراکی، نگرشی و رفتاری است. از نظر سندز (2001)، تصویر بدنی بر اساس یک ساختار چند وجهی مفهوم سازی می شود. در واقع تصویر بدنی مفهوم پیچیده ای است که در بردارنده عوامل بیولوژیکی روان شناسی درونی و عوامل اجتماعی خارجی است. ترکیب ارزیابی های ادراکی و نگرشی و رفتاری به تصویر بدنی، عوامل پیش بینی کننده بهتری برای اختلالات مربوط به تصویر بدنی، تلاش برای لاغر شدن و اختلالات تغذیه ای نسبت به هر کدام از ارزیابی ها به تنهایی خواهد بود. نتایج پژوهش ها در چند دهه گذشته نشان می دهد که عده زیادی از افراد جامعه به خصوص جمعیت مونث درپی تغییر درتصویر بدنی خود هستند(مکابی و ریکاردلی، 2001).
زیمانسکی و کاش (1995)، در تحقیقات خود بیان م دارند، زنان تمایل دارند از چهره و صورت ارزشیابی بیشتری نسبت به همسالان خود کسب کنند و بیشتر از مردان به جراحی های زیبایی صورت و گردن متمایل می شوند. کافری و تامپسون (2004)، در پژوهش خود به این نتیجه رسیده اند که زنان تمایل دارند در ارزیابی خود از تصویر بدنی لاغرتر و از لحاظ چهره و صورت ارزشیابی بیشتری کسب کنند. در حالی که مردان نگرانی قابل ملاحظه ای را از بابت کم وزنی تجربه نمی کنند. اما این یافته ها نشان می دهد در هر دو جنس زنان و مردان دغدغه های تصویر بدنی وجود دارد.
یکی از ویژگی های تصویر بدنی، تصویری است فرد از اندام خود به عنوان چاق، لاغر، کوتاه قد یا بلند قد بودن دارد. این ویژگی شاخص حجم بدنی نام دارد که از اندازه یری قد در مقیاس کیلوگرم حاصل می شود. مکابی و ریکاردلی (2004)، در پژوهش های خود دریافته اند افرادی که شاخص حجم بدنی بالایی دارند از تصویر بدنی خود ناراضی هستند و بین شاخص حجم بدنی، تصویر بدنی و خودپنداره رابطه وجود دارد و افراد سنگین وزن تصویر بدنی نامطلوبی از خود داشته و خودپنداره ضعیف تری نسبت به افراد با شاخص توده بدنی پایین دارند.
علاوه بر این، افراد با شاخص حجم بدنی پایین خود را از نظرجسمی جذابتر دانسته و عملکرد اجتماعی بهتری نسبت به افراد با شاخص حجم بدنی بالا دارند. بنابراین می توان گفت داشتن تصویر بدنی مطلوب، رضایت از بدن و شاخص حجم بدنی منجر به خودپنداره مثبت در فرد میشود (تامپسون، 2000) و ناخشنودی از بدن و عدم رضایت از تصویر بدنی منجر به نارضایتی فرد از بدن خود شده و رفتارهای بیمارگونه ای چون اختلال در الگوهای تغذیه ای و افسردگی خواهد شد.
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 40 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
ازدواج یک پیمان مقدس است که تقریباً در میان تمام اقوام و ملل و تمام زمانها و مکانها وجود داشته است، بهطوریکه بیشتر ادیان بر این سنت دیرینه و نیاز زن و مرد تأکید داشتهاند و تمامی زوجین خواهان ثباتی در ازدواج خود میباشند؛ ثبات ازدواج، فقدان مشکلات زناشویی نیست، بلکه حضور شور و اشتیاق، صمیمیت و تعهد است که ازدواج را سالم و بیعیب حفظ میکند تا اینکه علل طبیعی مانند مرگ یکی از همسران موجب فروپاشی آن شود (سانتراک[3]، بی تا؛ ترجمه فیروز بخت، 1384).
بیثباتی ازدواج همراه مفاهیمی مانند ازهمپاشیدگی زناشویی[4]، قطع روابط زناشویی[5]، طلاق[6]، کیفیت زناشویی پایین و ترک ازدواج، استفادهشده است (بروان، سنتز، نوک و رایت[7]، 2006). میتوان گفت که این موارد درعینحال که به هم مرتبطاند، مفاهیم متمایزی هستند. ازهمپاشیدگی زناشویی عمل قانونی انحلال یک ازدواج را بهواسطه طلاق یا جدایی دائمی، تعیین میکند. بهعبارتدیگر قطع روابط زناشویی، دربرگیرنده ازهمپاشیدگی عمدی از طریق طلاق یا جدایی و ازهمپاشیدگی غیر عمد از طریق مرگ است. کیفیت زناشویی پایین نیز، در مقایسه ارزشیابی کیفی از ازدواج سالم مشخص میشود. کیفیت زناشویی پایین درواقع درجه پایینی از سازگاری، رضایت پایین، ناخشنودی در یک رابطه و شاید عملکرد نابسنده زوج را نشان میدهد. کیفیت زناشویی پایین لزوماً بر تمایل بالا برای طلاق، جدایی یا ترک کردن رابطه دلالت نمیکند (بوث و ادوارز، 1985).
این اصطلاح برای مشخص کردن گرایش یک زوج به انحلال ازدواج دلالت دارد. بیثباتی ازدواج در این تعریف دربرگیرنده سه حالت است که عبارتاند از: 1- یک وضعیت عاطفی (من چه احساسی درباره ازدواجم دارم).2- نگرانیهای شناختی رابطه (من چه فکری درباره چگونگی نتیجه احساسم میکنم یا پشت احساس من چه فکری وجود دارد؟). 3- اعمال معین (من واقعاً درنتیجه احساسم و افکار متعاقب آن دست به چه اعمالی میزنم؟) (وایت، لوو و لوین[8]، 2009).
در تعریفی دیگر، مفهوم بیثباتی ازدواج بهعنوان گرایش زوج به طلاق اشاره دارد که این موضوع شامل دو حالت است:1- حالت شناختی (فکر کردن درباره این موضوع که آیا ازدواجشان در وضعیت دشواری قرار دارد یا فکر به وقوع پیوستن طلاق)2- حالت رفتاری (عملی که فرد درنتیجه احساسش و یا گفتگو با همسرش درباره طلاق انجام میدهد). درواقع بیثباتی ازدواج زمانی مطرح است که یک عضو از زوج یا هر دو عضو زوج، درباره طلاق یا جدایی میاندیشند و یا اعمالی را انجام میدهند که به پایان رساندن ازدواج، گرایش دارد (بوث و ادوارز، 1985؛ بروان و همکاران، 2006).
بهطورکلی مفهوم بیثباتی ازدواج بهعنوان قطب منفی از یک پیوستاری که تداوم و پیوستگی ازدواج را نشان میدهد، دیده میشود. اگر یک ازدواج باثبات و پایدار نیروهای زیادی دارد که هر عضو زوج را ملزم به باهم بودن میکند، یک ازدواج ناپایدار و بیثبات نیروهای زیادی دارد که هر عضو زوج را در جهت جدا شدن از هم سوق میدهد (بوث، جانسون و ادوارز، 1983).
در ازدواجهای باثبات زن و شوهر پیوسته همدیگر را تمجید میکنند، لحن مثبت آنها در صحبتهایشان با یکدیگر و در مورد یکدیگر، زندگی مشترکشان را پیش میبرد، طرفین یکدیگر را دوست خود میدانند و در هنگام استرس و بروز مشکلات از یکدیگر حمایت میکنند، هیچیک از طرفین اصراری برای قبضهی قدرت ندارند و در این مورد معتقد به وجود تساوی هستند و همچنین زن و شوهرها در ازدواجهای موفق باهم مشکلات را حل میکنند و در هنگام بروز اختلاف، هیجانشان را کنترل و باهم مصالحه میکنند (سانتراک، بی تا؛ ترجمهی فیروزبخت، 1384).
[1] Marital instability
[2] Divorce Probblity
[3] Santrac
[4] Marital dissolution
[5] Marital relationship disruption
[6] Divorce
[7] Brown, S. L., Sanchez, L. A., Nock, S.L., & Wright, J. D
[8] Waite, L. J., Luo, Y., & Lewin, A. C
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 61 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 34 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
کودکان بی سرپرست و بد سرپرست
دوران نوجوانی به خاطر نقش و اهمیتی که در زندگی انسان دارد،در هر زمان مورد توجه دانشمندان،روانشناسان و نویسندگان آن عصر بوده است.روان شناسان مختلف این دوران را احساس گرایی،عاطفه پرستی،دوره بحران های سازنده و دوره فشارو طوفان نامیده اند( پروت،1383) .همه این اشارات و توجهات نشان دهنده اهمیتی است که این دوره از زندگی می تواند داشته باشد.همه این ویژگی ها باعث می شود که التهابات ،اضطراب ها و دگرگونی ها در نوجوان به وجود آید و جلوه های غیر معمول و به ظاهر غیر عادی در او ظاهر شود .طبیعی است که پدیدار شدن این حالت ها در نوجوان،رفتارهای ویژه ای را از سوی والدین و مربیان می طلبد.
با توجه به اینکه ایران کشوری جوان می باشد مخاطراتی مثل بحران هویت در نوجوانان، افزایش روزافزون بیکاری و سردرگمی در جوانان و عدم استقلال آنها می تواند قابل پیش بینی باشد. لذا در این بین غیر طبیعی نیست که به علت مشکلات فوق الذکر بنیاد و بنیان خانواده ها سست شده و محصولات ناخوشایندی چون خانه های کودکان و نوجوانان بی سرپرست پدید خواهد آمد. دراین مجتمع های شبانه روزی کودکان و نوجوانانی وجوددارند که شامل این طبقات می شوند: فرزندانی که والدین آنها به علل اعتیاد یا قاچاق مواد مخدر زندانی شده اند ، آنهایی که به علت مشکلات درون خانوادگی و فوت والدین و عدم صلاحیت والدین از منزل فرار کرده اند (احمدی، 1380).
در عصر حاضر، جامعه ما والبته بسیاری از جوامع دنیا با یک دشواری و معضل بزرگی به نام کودکان بدسرپرست ویا کودکان بی سرپرست روبرو هستند کودکان بدسرپرست واقعیت تلخ جامعه هستند که به دور از مهر و محبت وتربیت والدین قرارمی گیرند و همین دوری از مهر و محبت تأثیرات منفی زیادی روی آنها گذاشته است ، زیرا انسان وقتی یک گام در جهت رشد و شخصیت خود برمی دارد،نیازهایی از قبیل تعلق داشتن ونیاز به تحسین ومحبت دارد در حالی که کودکان بدسرپرست از این نیازها پاسخی دریافت نمی کنند و دچار بحران ها و آسیب هایی می شوند که به واسطه تزلزل در بنیان خانواده ها ایجاد شده و آن ها را قربانی خود ساخته است.
مطالعه پیشینه های موجود در مورد نوجوانان بدسرپرست و بی سرپرست و مقایسه آن با افراد عادی نشان می دهد رشد و رفتار افراد متاثر از نوع خانواده ای است که در آن زندگی می کنند.به علاوه نتایج نشان می دهد که نوجوانانی که در خانه های تک والدینی زندگی می کنند یا نوجوانانی که به فرزندی پذیرفته می شوند در معرض خطر بالاتری برای رفتار ها ی غیر انطباقی می باشند.مطالعات نشان می دهد که این پیامدهای منفی ناشی از شماری دلایل نظیر ماهیت رابطه فرد با سایر اعضای غیر خانواده اصلی خودش،چگونگی نظارت یا مراقبت رفتارهای فرد توسط والدین و عوامل موثر دیگری نظیر کیفیت رابطه با همسالان و مهارت های تفکر شناختی بین فردی است (کی پسلی، 1988؛ نقل از ولف، 2000).
در گزارشی از کودکان کانون اصلاح وتربیت مشخص شده است که%99کودکان بزهکار دارای والدین زود خشم و مهاجم بوده اند و کودکانی که دست به خودکشی زده اند مورد شکنجه وآزار قرار می گرفتند. در این زمینه وجود کودک آزاری جسمی وعاطفی بیشترین آمار را به خود اختصاص داده است.
روزانه مواردی در خصوص کودکان بدسرپرست که مورد آزار جسمی وعاطفی قرار می گیرند گزارش می شود که به قاچاق مواد مخدر و فروش مواد مخدر،کارهای سخت و زیانبار، ممانعت از تحصیل ، اخراج از خانه ،فرار ازخانه،عدم دسترسی به خدمات درمانی بهداشتی و ده ها معضل دیگر گرفتار و محکوم می شوند.
یکی از آسیب های جدی که جامعه را تهدیدمی کند گسترش کودکانی است که به دلایل گوناگون همه وقت خود را در خیابان می گذرانند و از طریق تکدی گری، بزهکاری ، شغل های کاذب امرارمعاش می کنندکه این معضل ها پیامدهای ناگواری را در آینده نه چندان دور برای جامعه در پی خوهد داشت. برای جمع آوری این کودکان مراکزی وجود دارد که یکی از آنها خانه ی سبز و ریحانه است که برای جمع آوری کودکان به وجود آمده است این کودکان در خیابان ها و چهارراه ها شب و روز خود را سپری می کنند و هر روز به تعداد آن ها اضافه می شود. آمار نشان می دهد تهران بیشترین کودکان خیابانی را در خود جای داده است. دو مرکز مهم مذهبی مشهد و قم و استان های گلستان،لرستان،فارس وخوزستان تعداد زیادی کودکان خیابانی دارند . زندگی در خیابان مشکلاتی برای کودکان ایجاد می کند مشکلاتی اعم از سوءتغذیه بیمارهای مزمن گوارشی پوستی جای خواب ومحل زندگی آلوده وبیماری های واگیردار که باعث می شود این کودکان نیز در معرض درگیر شدن در فعالیت ها وموقعیت های خطرناک وغیرقانونی قرار بگیرند.استثمار جنسی واعتیاد به موادمخدر وابستگی هر چه بیشتر به گروهای قاچاق موادمخدر از جمله مشکلات آنهاست که این وابستگی باعث بروز بیمارهای خطرناک می شود.از این جهت فرهنگ خشن خیابانی از ویژگی های رفتاری واخلاقی این کودکان است که رفتارهای ضداجتماعی به دنبال دارد کودکی که در محیط ناسالم وبیمار رشد می کند بیشتروقت خود را در خیابان ها و به جرم وبزهکاری گذرانده به همین جهت نمی تواند ارتباط اجتماعی مناسبی با دیگران داشته باشد در تمام جوامع کودکان ونوجوانان خیابانی برای ادامه زندگی به حمل ونقل زباله،شستن اتومبیل،دست فروشی ومشاغل غیرقانونی مانند فروش مواد مخدر مشغول اند این کودکان کمتر به مدرسه می روند وکمتر به مراحل تحصیلی می رسند این کودکان به دلیل نداشتن سرپرست مناسب دیر یا زود به خیابان ها راه می یابند وزندگی خیابانی را از سر می گیرند(تبریزی، 1390).
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 69 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 60 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
خودکارآمدی اجتماعی
اجتماعات امروزی تحت تأثیر تغییرات سریع تکنولوژیکی، اجتماعی و انفجار اطلاعات قرار دارند. این تغییرات لزوماً جدید نیستند، ولی سرعت آنها بسیار بالا است و آنچه در این میان حائز اهمیت است، نقش انسـان در این تغییرات و چگونگـی برخورد با آنها است. انسانها همیشه به دنبال کنترل و تاثیرگذاری بر وقایع زندگی خویش هستند. در زمانهای قدیم که افراد از دنیای اطراف خویش آگاهی محدودی داشتند، برای کنترل زندگی خود از نیروهای فوقطبیعی درخواست کمک مینمودند. رشد و گسترش دانش در انسان، توانایی او را برای پیشبینی وقایع و کنترل بر آنها افزایش داد و باوری که به نیروهای فوق طبیعی وجود داشت، جای خود را به قدرت انسـان برای شکل دادن به سرنوشتـش داد. به عبـارت دیگر، دیـدگاه انسـان از کنتــرل نیروهای فوقطبیعی به کنترل شخصی تغییر یافت. از آنجاکه کنترل، هستهی مرکزی و اساسی زندگـی انسان است، نظـریههای زیادی دربارهی آن ارائه شدهاست. در بیشتر این نظریهها اعتقاد بر این است که حالات عاطفی و رفتارهای انسانی بیشتر تحت تأثیر باورها و عقاید آنان در مورد خـودشان است. مؤثرترین این باورها، باورخــودکارآمـدی[1] است (فولاد چنگ، 1382). خودکارآمدی از نظریه شناخت اجتماعی آلبرت بندورا ( 1977)، نشأت گرفتهاست و موضوع مورد توجهی است که نزدیک به سه دهه توسط روانشناسان نظریه پرداز مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است (لین[2]، 2006).
نظریه شناخت اجتماعی مبتنی بر الگوی علّی سه جانبه رفتار، محیط و فرد است. این الگو به ارتباط متقابل بین رفتار، اثرات محیطی و عوامل فردی (عوامل شناختی، عاطفی و بیولوژیک) که به ادراک فرد برای توصیف کارکردهای روانشناختی اشاره دارد، تأکید میکند. بر اساس این نظریه، افراد در یک نظام علیّت سه جانبه بر انگیزش و رفتار خود اثر میگذارند. بندورا (1997)، اثرات یک بعدی محیط بر رفتار فرد که یکی از فرضیه های مهم روانشناسان رفتارگرا بودهاست را رد کرد. به نظر بندورا داشتن دانش، مهارتها و دستاوردهای قبلی افراد پیش بینی کننده های مناسبی برای عملکرد آینده آنها نیستند بلکه باور انسان در بارهی تواناییهای خود در انجام آنها بر چگونگی عملکردشان مؤثر است. به گفته بندورا (1997)، منظور از خودکارآمدی و یا خودبسندگی، میزان اطمینانی است که هر فرد به توانایی خود در زمینهی اجرای یک رشته امور یا انجام یک تکلیف خـاص ابراز مینماید. او همچنین خودکارآمدی را یکی از فرایندهایشناختی میداند که ما از طریق آن بسیاری از رفــتارهای اجتـماعی و خصوصیات شخصی را بسط میدهیم. اینکه افــراد به آزمایش یا کنارآمدن با موقعیتهایمشـکل خواهند پرداخت یا نه، تابعی از میزان اطمینان آنها به کارآمـدی خــود است.
باور کارآمدی عاملی مهم در نظام سازنده شایستگی انسان است. انجام وظایف توسط افراد مختلف با مهارتهای مشابه در موقعیتهای متفاوت به صورت ضعیف، متوسط و یا قوی و یا توسط یک فرد در شرایط متفاوت به تغییرات باورهای کارآمدی آنان وابسته است. مهارتها میتوانند به آسانی تحت تأثیر خود تردیدی[3] قرار گیرند و در نتیجه حتی افراد خیلی مستعد در شرایطی که باور ضعیفی نسبت به خود داشته باشند از موقعیتهای تهدیدکنندهای که معتقدند توان کنارآمدن با آن را ندارند میترسند و از این موقعیتها اجتناب میورزند (بندورا، 1997). به بیان دیگر، اگر فردی باور داشته باشد که نمی تواند نتایج مورد انتظار را به دست آورد و یا به این باور برسد که نمی تواند مانع رفتارهای غیرقابل قبول شود، انگیزه او برای انجام کار کم خواهد شد. خودکارآمدی ادراک شده، بیانگر اعتقاد فرد به دارا بودن توانایی در مورد انجام تکالیف جدید یا دشوار و همچنین مقابله با حوادث ناگوار میباشد (شوارزر[4]، 1992). در واقع میزان خـودکارآمـدی بیانگرآن است که فـرد تـا چه اندازه به تواناییخود برای دستیابی به یک هدف مشخص و یا به طور کلی کنترل حیاتش اطمیناندارد (بندورا، 1996). بدین ترتیب افراد با خودکارآمدی پایین دارای گرایش کمی به ایجاد تغییرات محدود حتی در محیطی که آزادی انتخاب دارند، هستند (بندورا و وود[5]، 1989). اگرچه عوامل دیگری وجود دارند که به عنوان برانگیزانندههای رفتار انسان عمل میکنند اما همه آنها تابع باور فرد هستند (عبداللهی، 1385). خـودکـارآمدی ادراک شده، نه تنها ترسها و بازداریهای انتظاری را کاهش میدهد، بلکه از طریق انتظار موفّقیت احتمالی، بر میزان تلاش برای کنارآمدن اثر میگذارد (بندورا، 1996).
[1] . Self-Efficacy
[2] . Lin
1.Self –Doubt
[4] . Schwarzer
[5] . Wood
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 54 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
در ابتدا به ارائه تعاریف کم شنوایی، ناشنوایی و شیوع آن پرداخته میشود. سپس به مشکلات خانوادههای کمشنوا و درنهایت به تحقیقات پیشین انجامشده در مورد «مادران» که مرتبط با تابآوری و بهزیستی روانشناختی و رضایت زناشویی بوده است، پرداخته خواهد شد.
تعریفی که نورثر و داونز (2002) در مورد آسیب شنوایی ارائه کردهاند، همهی کودکانی را شامل میشود که کاهش شنوایی آنها بهاندازهای است که بهنوعی آموزش ویژه نیاز دارند. ازنظر سیف نراقی و نادری (1387) ناشنوا فردی است که با استفاده از وسایل کمکی یا بدون بهرهگیری از آنها نمیتواند گفتار دیگران را از طریق حس شنوایی بشنود، بهعبارتدیگر میزان ناتوانی حس شنوایی این گروه از افراد 70 دسیبل[1] یا بیشتر است و لذا از فراگیری زبان پیرامون خود از طریق حس یادشده محروم میشوند و به لحاظ مقاصد آموزشی کمشنوا شخصی است که با استفاده از وسایل کمکی یا بدون بهرهگیری از آنها در شنیدن گفتارهای دیگران مشکل دارد. بهعبارتدیگر میزان ناتوانی حس شنوایی اینگونه افراد بین 69-25 دسیبل است. از سوی دیگر میلانی (1385) افراد ناشنوا را، افرادی تعریف میکند که 95 دسیبل از بالاترین حد شنوایی خود را ازدستداده باشند و افراد کمشنوا را افرادی میداند که 30 تا 90 دسیبل از حد شنوایی برخوردارند.
15 تا 26 درصد جمعیت جهان دارای نقص شنوایی هستند، بوبیکو و همکاران (2007) این میزان را در کشورهای جهان سوم بالاتر گزارش کردند. بر اساس گزارش بوبیکو و همکاران از هر 1000 نفر، 7 نفر دارای کم شنوایی شدید تا عمیق هستند که معمولاً کم شنوایی در آنها قبل از شکلگیری زبان اتفاق افتاده است. حدوداً یک کودک در 2700 کودک با نقص شنوایی متولد میشود و شیوع این اختلال در سال اول زندگی افزایش مییابد و به حدود یک نفر در 1000 نفر میرسد (هیندلی، 2005).
خانواده، در حیات اجتماعی کودک نقش و تأثیر فوقالعادهای دارد. وظیفه خانواده، مراقبت از فرزندان و تربیت آنها، برقراری ارتباط سالم اعضا باهم و کمک به استقلال کودکان است، حتی اگر کودک مشکلدار داشته باشد. امروزه خانواده بهعنوان نظامی تعاملی و وابسته به هم مطرح میشود که فرد فرد اعضای آن ارتباط متقابل با یکدیگر دارند؛ بهگونهای که هر عاملی بر یک عضو از خانواده اثر گذارد بر دیگر اعضای خانواده و درنهایت بر کل خانواده مؤثر خواهد بود (رایفه و تروگت[2]، 2006).
میتوان گفت، باوجود یک کودک مشکلدار، معلولیتهای کودک، کندی رشد و امکانات ویژهای که برای مراقبت جسمی و روانی لازم است به همراه سرخوردگی و رؤیاهای بربادرفته، والدین را زیر فشارهای خود میگیرد و موجب بر هم خوردن آرامش و تعادل خانواده میشود. به همین دلیل بسیاری از افرادی که با افراد معلول کار میکنند، به اهمیت خانواده واقفاند و اثر یک کودک معلول را بر پویاییهای خانواده درک نموده و بر آن تأکید میکنند.
یکی از عوامل ایجاد استرس در خانواده تولد فرزند معلول است. فرزندانی که ازنظر جسمی یا ذهنی ناتوان هستند استرس خاصی را بر والدین، بهویژه مادر، تحمیل میکنند. مهمترین مسائل و مشکلات این والدین عبارتاند از: مشکل پذیرش ناتوانی کودک، خستگی ناشی از پرستاری و مراقبت، مسائل مربوط به اوقات فراغت، مشکلات مالی خانواده، مسائل پزشکی و آموزشی و همچنین استرس والدین میتواند به بد عملکردی نظام خانواده و بهطورکلی فرزند پروری نامناسب منتهی شود (کوپر، مک لاناهان، میدوس و بروکس- گون[3]، 2009). عواملی مانند ویژگیهای کودک، روابط بین زن و شوهر، رابطهی کودک با والدین و ویژگیهای محیطی در استرس والدین نقش تعیینکننده دارند (دمپسی، کین، پنل، او ریلی و نیلندس[4]، 2009).
در این میان کم شنوایی از مهمترین علتهای ناتوانی در کودکان است. به عقیده ون الدیک[5] (2004) تولد و حضور کودکی با نقص شنوایی چالشهای منحصربهفرد و متفاوتی را برای خانواده فراهم میکند که احتمالاً ناامیدی، غمگینی، افسردگی، ناباوری و همچنین خشم و درماندگی، احساس گناه، شرم و حقارت را در پی خواهد داشت و افراد چنین خانوادههایی رفتارهای متفاوتی مانند پرخاشگری، گوشهگیری، طرد کنندگی و اجتماع گریزی از خود نشان میدهند.
بیش از نود درصد از کل کودکان کمشنوا در خانوادههایی با والدین شنوا متولد میشوند. برای بیشتر این خانوادهها، فرزندشان نخستین فرد کم شنوایی است که تاکنون دیدهاند. پرورش فرزند حتی برای والدین تحصیلکرده طبقه متوسط و دارای فرزند سالم و طبیعی نیز وظیفه سنگین به شمار میرود. از دیدگاه خانوادگی، کم شنوایی پیچیدهترین ضایعه حسی است و والدین را با استرسی دائمی روبهرو میسازد. اغلب مراقبتهایی که در محیطهای خارج از خانه، در مراقبت از کودکان دارای نارساییهای رشدی ازجمله کودک کمشنوا به عمل میآید بهواسطه کیفیت پایین ارائه خدمات، مشکلاتی را برای خانواده و کودک به وجود میآورد. مراقبت از کودکان در چنین شرایطی، این گروه از افراد را در طول دوران بزرگسالی در معرض خطر سلامت روانی قرار میدهد (ماسون و ماسون[6]، 2007؛ مینزن - در لیم، چو، بوینیسکی و ویلی[7]، 2008).
[1] Decibel
[2] Rieffe, C., & Terwogt, M. M
[3] Cooper, C. E., McLanahan, S. S., Meadows, S. O., & Brooks-Gunn, J
[4] Dempsey, I., Keen, D., Pennell, D., O’Reilly, J., & Neilands, J
[5] Van Eldik, T
[6] Mason,A., & Mason, M
[7] Meinzen-Derr, J., Lim, L. H., Choo, D. I., Buyniski, S., & Wiley, S
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 50 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 32 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
یائسگی
یائسگی، بخشی از زندگی است که تمام زنان با آن مواجه خواهند شد . این فرایند بیولوژیک، با افت استرادیول و پروژسترون و افزایش هورمون محرک فولیکولی مشخص می شود و همچنین به عنوان یک مرحله از زندگی، با تغییراتی نظیر به پایان رسیدن قدرت باروری زنان همراه می باشد.
اگرچه یائسگی به عنوان یک مرحله طبیعی از زندگی زنان در نظر گرفته می شود، ولی تعداد قابل توجهی از زنان، مشکلات گوناگونی را قبل و بعد از آن تجربه می کنند. مطالعات اپیدمیولوژیک نشان داده اند که نزدیک به 85-65 درصد زنان، نشانه های شروع یائسگی را تجربه می کنند. برخی از این علایم شامل گرگرفتگی، تعریق، تپش قلب، اختلال خواب، تحریک پذیری، بی حالی، خلق و خوی افسرده، فراموشی، کاهش میل جنسی، خشکی واژن، مقاربت دردناک و علایم ادراری می باشد. همچنین در این دوره، تغییرات تدریجی در متابولیسم استخوان رخ می دهد، در نتیجه خطر ابتلا به شکستگی های استخوانی افزایش می یابد. همچنین به علت کاهش استروژن، بروز بیماری های قلبی – عروقی بعد از دوران یائسگی به طور قابل توجهی بیشتر می شود.
دز مورد تأثیرات بیولوژیک یائسگی بر جسم زنان (مانند از دست دادن توده استخوانی)، مطالعات فروانی انجام شده است؛ اما به تأثیرات یائسگی بر عملکرد و رفاه زنان و یا بر کیفیت زندگی آنان، کمتر پرداخته شده است. کیفیت زندگی، یکی از پیامدهای مهم سلامتی به شمار می آید که در انجام و ارزیابی مداخلات بهداشتی نقش مهمی دارد. بنا به تعریف سازمان جهانی بهداشت کیفیت زندگی، درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی که در آن زندگی می کنند، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت های آنان است. بنابراین کیفیت زندگی، موضوعی کاملاً فردی بوده، توسط دیگران قابل مشاهده نیست و بر درک افراد از جنبه های مختلف زندگی استوار است.
نتایج مطالعه چن و همکاران (2008) نشان داد که یائسگی با تأثیرات منفی بر کیفیت زندگی زنان چینی همراه است. مطالعه ویلیامز و همکاران (2009) در ایالات متحده نشان داد که ویژگی های جمعیت شناختی زنان یائسه و همچنین علایم یائسگی تجریه شده توسط آنان، کیفیت زندگی دوران یائسگی را تحت تأثیر قرار می دهد. مطالعه چدرایی وهمکاران (2009) نشان داد که برخی ویژگی های فردی زنان یائسه مانند سن، وضعیت هورمونی، سلامت همسر ورفتار جنسی بر کیفیت زندگی دوران یائسگی تأثیر دارد. دربرخی مطالعات، بین علایم یائسگی وکیفیت زندگی ارتباطی وجود نداشت. در مطالعه چنگ و همکاران (2007) بر روی زنان تایوانی، یائسگی با امتیاز کیفیت زندگی ارتباط معناداری نداشت. مطالعه مروری وسکو و همکاران (2007) نشان داد که هیچ الگوی شناخته شده ای بین یائسگی و خلق و خوی زنان میانسال وجود ندارد.
امروزه تغییر در طول عمر و افزایش امید به زندگی، باعث شده که زنان، سال های بیشتری را در دوران بعد از یائسگی سپری کنند؛ لذا مشکلات و عوارض ناشی از آن ملموس تر شده و از طرف اعضاء بهداشتی جامعه مورد توجه قرار گرفته است.
یائسگی یک واقعه فیزیولوژیک شبیه منارک است که به طور معمول در زنان بالای 50 سال رخ می دهد و با علائم کاهش سطح استروژن همراه می باشد. یائسگی ممکن است کیفیت زندگی زنان را تحت تأثیر قرار داده و حتی سلامت آنان را به خطر بیندازد. یائسگی یکی از مراحل مهم زندگی و بخشی از سالمندی است که اگر با دید مثبتی به آن نگریسته شود می تواند الهام بخش و سودمند باشد، با این وجو یائسگی پدیده ای است که کسی تمایل به بحث در مورد آن نداشته و حتی در صورت بحث، با آن برخوردی ناامیدکننده و منفی گرایانه می شود. به نظر افراد جامعه ویژگی هایی نظیر جوانی، زیبایی و جذابیت در زنان با ارزش هستند و زنان یائسه، افرادی به غلط، غیرمنطقی، عصبی، خشن و فاقد نیروی جنسی معرفی و چون کمتر مورد توجه قرار می گیرند با گذشت زمان به تدریج در جامعه فراموش می شوند. یائسگی پایان دوره باروری است ؛ هنگامی که این دوران فرا می رسد زنان یائسه دچار درجاتی از شوک و ناباروری و احساس غم می شوند. این دوره با علائم جسمی مانند گرگرفتگی، تعریق شبانه، علایم ادراری تناسلی و علایم روان شناختی مثل تحریک پذیری، اختلال خلق، اضطراب، تنش، کاهش اعتماد به نفس، بی ثباتی عاطفه، کم شدن حافظه که می تواند سلامت جسمی، روانی و جنسی زنان یائسه را تحت تأثیر قرار داد و بر کار، فعالیت های اجتماعی، اوقات فراغت، خواب، خلق وخو، تمرکز، ارتباط با دیگران، لذت از زندگی و کیفیت زندگی فرد تأثیر گذارد. شیوع علایم عاطفی – روانی در یائسگی در یکی از مطالعات 79 درصد و در مطالعه دیگر بیش از 25-20 درصد گزارش شد. در تحقیقی دیگر بیش از نیمی از زنان پس از یائسگی علایم فیزیکی – روانی را بروز دادند. البته برخی از این علایم به طور معمول با افزایش سن ظاهر می گردند و ممکن است نتوان در همه موارد علایم را تنها به پدیده یائسگی ربط داد، اما به نظر می رسد که تغییرات فیزیولوژیک یائسگی، خصوصاً علایم جسمی، می توانند تشدیدکننده سایر علایم، خصوصاً تغییرات روانی باشند.
یائسگی ممکن است کیفیت زندگی زنان را تحت تأثیر قرار داده و حتی سلامت آنان را به خطر بیندازد. یائسگی یکی از مراحل مهم زندگی و بخشی از سالمندی است که اگر با دید مثبت به آن نگریسته شود می تواند الهام بخش و سودمند باشد. با این وجود یائسگی پدیده ایست که کسی تمایل به بحث در مورد آن نداشته و حتی در صورت بحث، با آن برخوردی ناامیدکننده و منفی گرایانه می شود. به نظر افراد جامعه ویژگی هایی نظیر جوانی، زیبایی و جذابیت در زنان با ارزش هستند و زنان یائسه، افرادی به غلط، غیرمنطقی، عصبی، خشن و فاقد نیروی جنسی معرفی و چون کمتر مورد توجه قرار می گیرند با گذشت زمان به تدریج در جامعه فراموش می شوند. یائسگی پایان دوره باروری است هنگامی که این دوره فرا می رسد زنان یائسه دچار درجاتی از شوک و ناباوری و احساس غم می شوند. این دوره با علائم جسمی مانند گرگرفتگی، تعریق شبانه، علایم ادراری تناسلی و علایم روان شناختی مثل تحریک پذیری، اختلال خلق، اضطراب، تنش، کاهش اعتماد به نفس، بی ثباتی عاطفه، کم شدن حافظه که می تواند سلامت جسمی، روانی و جنسی زنان یائسه را تحت تأثیر قرار داده و بر کار، فعالیت های اجتماعی، اوقات فراغت، خواب، خلق و خو، تمرکز، ارتباط با دیگران، لذت از زندگی و کیفیت زندگی فرد تأثیر می گذارد. شیوع علایم عاطفی – روانی در یائسگی در یکی از مطالعات 79 درصد و در مطالعه دیگر بیش از 20-25 درصد گزارش شد. در تحقیقی دیگر بیش از نیمی از زنان پس یائسگی علایم فیزیکی– روانی را بروز دادند. البته برخی از این علایم به طور معمول با افزایش سن ظاهر می گردند و ممکن است نتوان در همه موارد علایم را تنها به یائسگی ربط داد، اما به نظر می رسد که تغییرات فیزیولوژیک یائسگی، خصوصاً علایم جسمی، می توانند تشدید کننده سایر علایم، خصوصاً تغییرات روانی می باشد. به دنبال افول عملکرد تخمدان در طی دوران یائسگی، طیف وسیعی از علایم روانی – عاطفی در زنان بروز می کند. این علایم به چند دسته طبقه بندی می شود:
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 41 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 41 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
مهارتهای مقابله ای :
مهارت های مقابله ای، فنونی هستند که افراد در مواجهه با رویدادهای تنش زا به کار می گیرند. توانایی کنترل و تسلط بر موقعیت می تواند در افزایش توانمندی مهارت های مقابله ای موثر باشد و اثرات مخرب تنیدگی بر سلامت جسمانی و روانی جلوگیری کند. گاهی فرد می تواند افکاری را که درباره رویداد تنش زا دارد، تحت کنترل داشته باشد. که به آن کنترل شناختی گفته می شود. در مواردی کسب اطلاعات بیشتر درباره موقعیت تنش زا می تواند کمک کننده باشد. البته گذشته از این مهارت ها افراد می توانند در راستای پیشگیری از پیامدهای جسمانی و روانی تنیدگی، آموزش مهارت های مقابله ای را یاد بگیرند. آموزش مهارت های مقابله ای شامل آموزش مجموعه ای از روش های شناختی و رفتاری متعددی است که در جریان آن با هدف کمک به فرد آموزش داده می شوند تا بدین ترتیب فرد بتواند در بسیاری از موقعیت ها سازش لازم و سلامت روان را به دست آورد (دیماتئو 1991/ ترجمه موسوی).
- لازاروس (2000) مهارت های مقابله ای را به شرح زیر خلاصه می کند:
1- کاهش آسیب ناشی از شرایط محیطی
2- تحمل کردن حوادث یا واقعیت های منفی و یا تطبیق دادن خود با آن
3- حفظ تصویر ذهنی مثبت
4- حفظ تعادل احساسی و عاطفی
5- حفظ روابط رضایت بخش با دیگران
پاسخ های مقابله ای می توانند سه نتیجه به بار آورند:
1- حفظ شرایط احساسی حال حاضر
2- ادامه دادن فعالیت های روزمره که تحت تاثیر محرک تنش زا با وقفه روبرو شد است
3- احساس توانمندی روانی
- مقابله یا مدارای موثر برای رویارویی با علت محرک های تنش زا از چهار جزء اولیه تشکیل می شود:
1- راهبردهای موثر مقابله و مدارا
2- پردازش اطلاعات
3- اصلاح رفتار
4- رسیدن به راه حل های صلح آمیز و آرامش بخش (تسکین دهنده های فوری)
دیدگاههای نظری درباره مهارتهای مقابله ای :
درباره مقابله دیدگاه های نظری متفاوتی مطرح شده است که می توان از آنها موارد زیر را مورد مطالعه قرار داد:
- دیدگاه فرایدنبرگ و لویئس (به نقل از لازاروس 1993):
فرایدنبرگ و لویئس با تعریف مقابله به عنوان مجموعه ای از اعمال شناختی و عاطفی که در پاسخ به مسایل ویژه ای به کار برده می شود سه سبک مقابله ای را مطرح کرده اند که (1984) بر اساس نظریه لازاروس عبارتند از:
- سبک های بارور - مراجعه به دیگران و – سبک های نابارور (ناکارآمد)
این 3 نوع سبک از هیجده (18) نوع راهبرد تشکیل شده اند.
الف: سبک بارور: اجزا سبک بارور هشت راهبرد مقابله ای است.
1- حمایت اجتماعی: گرایش در میان گذاشتن مشکل با دیگران و جلب حمایت آنان به عنوان یکی از راههای کنترل کردن می باشد.
2- تمرکز بر حل مشکل: یک راهبرد مساله مدار می باشد که طی آن به طور منظم به بررسی مساله پرداخته می شود و با در نظر گرفتن دیدگاه های گوناگون با مشکل برخورد می شود.
3- سخت کوشی و موفقیت: این راهبرد توصیف کننده تعهد، بلند پروازی و تلاش زیاد می باشد.
4- تفریحات فیزیکی: منظور انجام فعالیت های ورزشی و داشتن آمادگی جسمانی برای برخورد مناسب با مشکل می باشد.
5- راههای آرام بخش: این راهبرد بیشتر به جهت آرام ساختن و (Relaxeition) است تا پرداختن به فعالیت های تفریحی و بدنی
6- حفظ تعادل خاطر: این راهبرد بیانگر ایجاد یا حفظ آرامش اطمینان به خود توانایی فرد برای مقابله با مشکل
7- تقویت رابطه با دوستان: حاکی از یک ارتباط صمیمی خاص می باشد.
8- تمرکز بر جنبه های مثبت (مثبت اندیشی): یعنی داشتن نگاهی مثبت و توجه به ویژگی های مثبت یک رویداد. (تا تمرکز بر بد اندیشی و ایجاد انرژی منفی)
- ب: سبک نابارور: مترادف سبک مقابله ای ناکار آمد (غیر مفید/ بی اثر)می باشند و از هشت راهبرد زیر تشکیل شده است:
1- نگرانی: بیانگر اهمیت دادن به آینده و به طور کلی خوشبختی در آینده به طور خاص می باشد.
2- حفظ تعلق خاطر: اهمیت دادن به ارتباط با دیگران به ویژه به آن چه که دیگران به آن فکر می کنند می باشد.
3- تفکر آرزومندانه: امیدواری به گرفتن یک نتیجه مثبت
4- کنار نیامدن (اجتناب دوری کردن): این راهبرد نشان دهنده دور شدن از مشکل و تسلیم شدن در برابر آن است.
5- کاهش تنش: فرد از راه تخلیه هیجانی و کاهش تنش سعی می کند احساس بهتری داشته باشد .
6- کناره گیری (خودداری): دوری کردن و کناره گیریفرد از جمع و دیگران و مخفی نگه داشتن مساله در خود و عدم ابراز آن به کسی
7- سرزنش خود: فرد خود را مسئول بروز نگرانی و مشکل می داند.
- ج: سبک مراجعه به دیگران: بیانگر مراجعه فرد به اشخاص دیگر جهت مساعدت و یاری خواستن از آن هاست و شامل چهار راهبرد است دیگران شامل همسالان، متخصصان، والدین و نیروهای معنوی / الهی می باشند.(عرفانی.1387)
1- راهبرد جستجوی حمایت اجتماعی: گرایشی است برای در میان گذاشتن مشکل شخصی با دیگر افراد و جلب حمایت آنان جهت کمک به وی
2- حمایت معنوی: نشان دهنده اعتقاد به خدا، دعا و نیایش کردن، توکل، امدادهای الهی و کمک گرفتن با این نیروی مذهبی است.
1- کمک حرفه ای[1]: در این راهبرد فرد از اشخاص حرفه ای و متخصص آن حیطه خاص کمک می گیرد. (مثل کمک از وکیل برای جلب رضایت / کمک از دبیر ریاضی برای تقویت درسی)
2- اقدام اجتماعی: عملی است که فرد طی آن دیگران را است مشکل خویش مطلع می کند.
1- perufetional
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 608 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 39 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
روش تحلیل پوشش داده ها
روش تحلیل پوشش داده ها (DEA) که رویکرد ناپارامتریک برآورد توابع مرزی است برای اولین بار توسط چارنز، کوبر و رودز (1987) معرفی شد. این محققین مفاهیم پیشنهادی فارل را رواج دادند و از آن پس در مقالات زیادی این روش به کار گرفته شد. در این روش بدون در نظر گرفتن شکل تبعی خاصی برای توابع، از برنامه ریزی خطی (LP)[1] و در نظر گرفتن نهاده ها و ستانده های بسیار متفاوت استفاده شده است و اقدام به یک سری بهینه یابی می شود و مقدار کارایی واحدهای مورد بررسی تحت دو فرض بازدهی ثابت و متغیر به مقیاس تعیین می شود. در روش DEA شکل های متفاوتی مانند شکل نسبی، شکل فزاینده و شکل پوششی (یا فراگیر) وجود دارد که در هرکدام از اینها در تعیین کارایی واحدهای مورد بررسی به روش خاصی عمل می شود. به این منظور از روش های مختلفی مانند یک مرحله ای، دو مرحله ای و چند مرحله ای استفاده می شود.
دو مدل بسیار اساسی در روش DEA وجود دارد که به مدل های CCR و BCC معروف هستند که به ترتیب معرفی می شوند. اگر فرض شود که بانکی دارای n شعبه بود و هرکدام از شعب با استفاده از m نهاده مقدار r ستانده را تولید کنند در این حالت میزان کارایی فنی یک شعبه منفرد با نام DMU به شرح زیر است:
در این مدل که با فرض بازدی ثابت به مقیاس CRS[2] و با نگرش به نهاده ها طراحی شده است، λیک بردارN*1 شامل اعداد ثابت است که وزنهای مجموعه مرجع را برای شعب ناکارا نشان می دهد. مقادیر اسکالر به دست آمده برای θکارایی واحدها خواهد بود که شرط 1≥ θ را تامین می کند. مدل برنامه ریزی خطی فوق بایستی Nبار و هر بار برای یکی از شعب حل شود و در نتیجه میزان کارایی برای هر شعبه به دست می آید. اگر 1= θباشد به این معنی است که شعبه مورد نظر روی مرز تولید یکسان (تولید مرزی) بوده و بنا به نظریه فارل دارایی کارایی صد در صد است. اما فرض بازدهی ثابت به مقیاس زمانی مناسب است که همه واحدها در مقیاس بهینه عمل نمایند (در قسمت منحنی هزینه متوسط بلند مدت) ولی مسایل متفاوتی نظیر اثرات رقابتی محدودیت ها کارکردهای ضعیف مدیریتی و نظیر اینها باعث می شود که واحدها در مقیاس بهینه فعالیت نکنند از این رو بانکر چانز و کوپر مدل قبلی CCR را به گونه ای بسط دادند که بازدهی متغیر به مقیاس VRS[3] را نیز در نظر بگیرد. می توان مدل BCC را با افزودن یک قید تحدب به شکل N'I λ=1به جای λ≥0به دست آورد. برای محاسبه کارایی مقیاس یک شعبه باید از هر دو مدل CRS (هدف بلند مدت) و VRS (هدف کوتاه مدت) استفاده کرد و با تقسیم کارایی بدست آمده از حالت CCR برحالت BCC کارایی مقیاس شعبه مورد نظر به دست می آید. مهمترین ایراد روش DEA در نظر نگرفتن عوامل تصادفی است. (حقیقت و نصیری، 1382)
کارآیی یکی از مهمترین شاخصهای ارزیابی عملکرد بهینه واحدهای اقتصادی است. هر چند تعاریف متعددی از کارآیی ارائه می شود؛ اما وجه اشتراک آنها این است که واحدی کارآست که از ترکیب داده های معین بیشترین ستانده را به دست آورد. اگر اثرات منفی فعالیتهای واحد نیز به صورت ستانده منفی در نظر گرفته شود، تعاریف متفاوت کارآیی شبیه یکدیگر می شوند. با استفاده از این رویکرد می توان کارآیی داخلی واحد(کارایی خصوصی) و کارآیی خارجی(کارآیی اجتماعی) آنرا تفکیک نمود. کارآیی داخلی به بهینه بودن اقدامات واحد با فرض محدودیتهای نهادی وارده بر واحد مربوط می شود. بدین معنی که واحد در شرایط موجود چگونه عمل کرده است؟ کارآیی خارجی به بهینه بودن اثرات فعالیتهای واحد در اقتصاد مربوط می شود. به عبارت دیگر منافع خصوصی در کارآیی داخلی و منافع اجتماعی در کارآیی خارجی مدنظر قرار می گیرد. اینکه چگونه می توان کارآیی خصوصی را در راستای کارآیی اجتماعی قرار داد، یکی از موضوعات اساسی اقتصاد است.
« اسمیت » که از او به عنوان پدر علم اقتصاد یاد می شود، نشان داد که دست نامرئی بازار رقابتی این همگرایی را بوجود می آورد و نیازی به دخالت در اقتصاد نیست. با توجه به این رویکرد که به اقتصاد کلاسیک معروف است. دخالت دولت در اقتصاد محدود می شود و یکی از وظایف اساسی آن تعیین و حمایت از حقوق مالکیت است.
[1]. Linear programming
1. constant returns to scale
2. variable returns to scale